[272]

ساخت وبلاگ
سلام، یادمه خدا ویژگی هایی رو برای مومنان قرار داده و درباره رابطه هاشونم توضیح داده.
پس مومن بمونیم :)

+ دیگه اینجا نمینویسم.

+ آدرس جدید: کلیک

[272]...
ما را در سایت [272] دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : white-out بازدید : 138 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 9:23

خدا جانم؟ امام حسین؟ ببخشید ما کم داریم...از شب های قدر هیچی نفهمیدم... ببخشید نمیتونستیم بریم مسجد، قرآن سر بگیریم و زاری کنیم... به جاش تو خونه تا تونستیم بیدار موندیم.. قبوله؟نتونستیم توی مراسم هایی که مخصوص شما ائمه ان شرکت کنیم، ولی با شادیتون شاد بودیم و با غمتون، غمگین... قبوله؟نتونستیم بفهمیم شام غریبان ینی چی... نتونستم شمع دستم بگیرم با بقیه، دلمو توی شب بسپرم به یادتون با بقیه، اما به اندازه ی بقیه غصه تو دلم بود... قبوله؟نتونستیم ایام محرم بیایم بیرون دسته ببینیم... سینه بزنیم... ولی توی خونه، شب ها، به اندازه ی کافی با روضه ی تلوزیون گریه کردیم... قبوله؟نتونستیم بیایم کربلا خودتونو ببینیم... ولی دلمون واقعاً تنگه... قبوله؟امام حسین؟ به داد ما کج و کوله ها هم برس... قبوله؟ خدایی؟ [272]...ادامه مطلب
ما را در سایت [272] دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : white-out بازدید : 194 تاريخ : يکشنبه 5 آذر 1396 ساعت: 6:20

در راه مسجد...با دلی سنگین...نگاهی به قبور شهدا می اندازم..." نمیتوانم بیایم... راحت نیستم..." دلم میگوید.داخل مسجد می شومنماز می خوانمو مشتاق تر می شوم...می نشینمآه ای میکشمآهی برآمده از دلم...با دستانم  سرم را می گیرماز مسجد بیرون می رومدر راهم...ناگهان می ایستمانگار دیگر نمیتوان قدم برداشت" آرام نیستم..." دلم می گوید." آرام باش... فهمیدی؟ تا امامت نیست، این وضع ادامه دارد... تحمل کن تا ببینیم خدا چه می خواهد.." من می گویم.آرام آرام شروع به راه رفتن میکنم...به خدا فکر میکنم..به هدیه  هایش...به چیزهایی که مخصوص من است..."آه... دل من، آرام باش." من میگویم." نمیتوانم... خودت هم خوب میدانی.." دلم میگوید.سکوت میکنم.صبر میکنم.تا خدا چه بخواهد. + ای دلدندانم شکستکمی آرام تربی قراری کن...نکند بغضم [272]...ادامه مطلب
ما را در سایت [272] دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : white-out بازدید : 156 تاريخ : يکشنبه 5 آذر 1396 ساعت: 6:20

تو آنرا به من دادی...

غم مخصوصش را هم به من دادی...

و دلداری مخصوصش را...

و دلتنگی مخصوصش را...

چه کنم که دنیا را نمیتوانم تحمل کنم..؟

شب ها نجواهایم را بشنو و مثل مادری دلسوز درآغوشم بگیر...

که سخت محتاجم...

تکیه گاهم باش، دلم را نگه دار...

من با دلم چه چیزها که ندیده ام..!

خدایا، دلداری مخصوصت را نگه دار.

دلم مخصوصاً حالش خوش نبود و نیست..!


برچسب‌ها: آوازه ی خدا, ستاره ی زهره, شمع روشن و شب های من, تلخ مثل اشک [272]...
ما را در سایت [272] دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : white-out بازدید : 171 تاريخ : يکشنبه 5 آذر 1396 ساعت: 6:20

امروز دلم تنگ بود، مثل همیشه. اما صبوری باید... چون رسم عاشقی همین است..! نمیدوانم چرا دلم خیــلی گرفته است... امروز سری به قبرستان زدم... دنبال قبر حتی یک شهید... اما نبود... امروز دلم هوای مسجد کرده بود... دلم هوای کربلایی کرده بود که خیلی وقت است برایش التماس دعا دارند... مثل کودکی می مانم که برایش از چیزی مثل نور با تمام کیفیت، تعریف میکنند... اما کودک در تاریکی ست... تو ببین چقدر باید حالش بد باشد.. حالم بد است. کاش می شد حتی آغوشی بود.. مثل آغوشی مادرانه.. فقط برای من! مخصوص اشک هایم! بهانه ای نبود تا برود.. می ماند تا موقعی که دلم سبک می شد و به سمت خدایم پرواز می کرد... میدانم خدایا...! تو همه را کنار زدی برایم تا خودت را به من نشان دهی! آغوشت را برایم باز میکنی؟ پناهم میشوی؟ ای پناه [272]...ادامه مطلب
ما را در سایت [272] دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : white-out بازدید : 160 تاريخ : يکشنبه 5 آذر 1396 ساعت: 6:20

خدایا چی شد که این اتفاق افتاد؟؟؟ کجای کارم اشتباه بود؟؟؟ من که به حرف تو گوش کرده بودم و مثل اکثر مردم شهر نبوده و نیستم...چی شد که اینجوری شد؟؟؟ توی من چی دید؟؟؟؟ ها؟ چرا باید این اتفاق واسه من بیوفته؟؟ این همه هستن توی خیابون از من خیلی بدترن.... چرا باید اون شخص لعنتی کاری کنه که من ندونم چرا؟ خدایا... میدونی پناهی جز تو نداشتم... صدات کردم و جوابمو دادی... توی مترو مث ادم های شوک زده؛ توی فکر بودم که چرا؟ راهو اشتباهی رفتم و مجبور شدم باز برگردم... خودت دلداریم دادی... مرسی... ولی نگفتی چی شد که همچین شخصی جریت کرد همجین کاریو کنه؟؟؟ هرچی فکر میکنم ذهنم به جایی قد نمیده... مخلصت نبودم؟؟؟ که فقط خواستنی تو باشم؟؟؟؟ میخواستی منو از درگاهت برونی؟؟؟ نه... تو که میدونی بدون تو نمیتونم زندگی [272]...ادامه مطلب
ما را در سایت [272] دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : white-out بازدید : 160 تاريخ : يکشنبه 5 آذر 1396 ساعت: 6:20

[347] خدایی؟ بعضی اوقات یه آغوش هم میتونه حالمو خوب کنه..!یه خاله ی مهربون دارم، وقتی بغلش میکنم، حالم خوب میشه! ازش بدی ای تا الان ندیدم...چه قلب های گرم و با محبت دوست داشتنین! توی بغل هم با هم توی یه بشقاب غذا خوردیم!از دلسوزی ای که بهم دادی و برای همه س ممنونم :)وقتی از مُردن حرف میزد، بغضم میترکید..!واسه اینکه ناراحت نباشه گفتم "من زودتر میمیرم!"هی انکار میکرد و منم انکار...مرسی وقتی شله زرد نذری دلم خواست، آوردی دم خونه ی خالم :)خالم دستش درد میکرد.. خیلی...میگفت تو سیّدی، دستمو ماساژ بده بهتر شه... خالم و دخترخالم خیلی روی این چیزا تاکید و باور دارن که خوده اینکه سیّد باشی، اثر مثبتی داره.چه روزایی که موقع خواب دست همو میگرفتیم... یادته خدا؟ یه بار سر دخترخالم درد میکرد، چس [272]...ادامه مطلب
ما را در سایت [272] دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : white-out بازدید : 158 تاريخ : يکشنبه 5 آذر 1396 ساعت: 6:20

[348]. گذشته، بگذار بگذرد... امان از خاطرات نگفتنی...برگه های دفتر خاطراتی که پاره شدند...اشک هایی که ریخته شدند...ترس های هرشبم...تنهایی هایم...بغض های فروخورده ام...زمان هایی که چشمانم را بستم تا بتوانم تحمّل کنم...آه افسوس ها...معجزه ها...دردها...شنیدن صدای گریه ی کسانی که تا حالا اشکشان را ندیده بودم...میدانی خدایم؟ تو از همان کودکی من را به خودت عادت دادی!حتی اگر کسی همراهم بود، حتی اگر می خندیدم، حتی اگر... حتی اگر...حالا هم همینطور!کسی جز تو مرا نمیفهمد، نمیشنود، نمیبیند...خدایا مواظب مردم شهرمان باش.بعضی اوقات، حرف ها کُشنده اند...خدا جانم، سلام!برچسب‌ها: آوازه ی خدا, گذشته ی سُرخ, تلخ مثل اشک + نوشته شده در  پنجشنبه دوم آذر ۱۳۹۶ساعت 8:20  توسط الغَـری [272]...ادامه مطلب
ما را در سایت [272] دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : white-out بازدید : 166 تاريخ : يکشنبه 5 آذر 1396 ساعت: 6:20

[349] خدایی؟میدونم که میدونی غریبم!خداجانم؟ میدونی چه نیازهایی دارم!فکر کردی نمیفهمم یواشکی هاتو؟!موقعی که ناراحتم، با هزار بهونه شادم میکنی؟!صورتمو برمیگردونی سمت خودت و میگی: ببین! من هستم! حتی اگه کسی نباشه.خدایی؟ موقع هایی که خیلی نیاز به عشق دارم، عشق دنیایی، عشق دوستانه، سرمو میچرخونم میبینم خبری نیست... تو خودت میای پیشم، میگی یه قرار با هم بزاریم؟! سحر بیا همو ببینیم! منم با ذوق و شوق بیدار میکنی و عاشقانه و خصوصی باهات حرف میزنم و تو میشی محرم اشک هام!هزار بار اشتباه کردم، تو رو داشتم از دست میدادم، منو برگردوندی سمت خودتو و دستمو گرفتی!حالا من عاشق ترت نشم؟! بی قرار تر نشم؟!منخدا راعاشقم ❤️برچسب‌ها: آوازه ی خدا, لبخند شکلاتی, فانوس + نوشته شده در  پن [272]...ادامه مطلب
ما را در سایت [272] دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : white-out بازدید : 167 تاريخ : يکشنبه 5 آذر 1396 ساعت: 6:20

NILOBLOG.COM لطفاً کلمه عبور اختصاصی برای دسترسی به این مطلب را وارد کنید » نمایش این صفحه بدین معناست که نویسنده وبلاگ یک مطلب را بصورت رمزدار درج کرده است و برای مشاهده کامل مطلب نیازمند آن هستید که کلمه عبور مرتبط با این مطلب را دانسته و وارد کنید. [272]...ادامه مطلب
ما را در سایت [272] دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : white-out بازدید : 130 تاريخ : يکشنبه 5 آذر 1396 ساعت: 6:20